پیغمبر روباهان
گویند روباهی خروسی را ربود.
خروس در دهان روباه گفت حال که از خوردن من چشم نپوشی نام ولی یا پیغمبری را بر زبان آور تا مگر به حرمت آن سختی جان کندن بر من اسان گردد ..
و قصد خروس آن بود که روباه دهان به گفتن کلمه ای بگشاید و او بگریزد...
روباه که این را دانست، دندان به هم فشرد و گفت " جرجیس "
+ نوشته شده در ۱۳۹۹/۰۲/۰۸ ساعت توسط Ali Alishaei
|
برترین و جامعترین آرشیو داستانهای کوتاه ایرانی و خارجی * گردآوری شده به مدت 12سال*