شخصی مادیان (اسب ماده) خود را نزد رمه ای برد تا در قبال کله قندی اسب نری  بر مادیان او برکشد. اما آلت اسب بجای پیشگاه  به  پسگاه مادیان سرید و نشد آنچه باید میشد....

صاحب مادیان از دادن کله قندی  که با صاحب اسب قرار گذاشته بود طفره رفت. ولی رمه دار به زور کله قند را از او بگرفت..
در بازگشت ، دوستی بدو برخورد و گفت: اغور بخیر، کجا بودی؟
گفت: هیچ، من کله قندی بدهکار بودم و مادیانم کونی. به سلامتی دادیم و داریم به خانه برمیگردیم  !!