درس گرگ
گرگ پدر داشت به بچش راه و رسم زندگی رو یاد میداد
گوسفندها رو بهش نشون میده و میگه، گوشت اینها خیلی خوشمزست.
بعدش چوپان رو نشون میده و میگه، حواست باشه که چوب این خیلی دردناکه!
بعدش بچه گرگ سگ رو میبینه و میگه: پدر این که خیلی شبیه ماست! اگه این رو دیدم چکار کنم؟
باباش بهش میگه وقتی اینارو دیدی فرار کن ، ما هر چی کشیدیم از دست اونایی بوده که شبیه ما بودن ولی از ما نبودن !!
+ نوشته شده در ۱۴۰۰/۱۰/۲۷ ساعت توسط Ali Alishaei
|
برترین و جامعترین آرشیو داستانهای کوتاه ایرانی و خارجی * گردآوری شده به مدت 12سال*