راز بزرگ زن مسن
یک زن مسن وارد اتوبوس شد و بر روی صندلی نشست
در ایستگاه بعدی یک زن قوی هیکل و اخمو وارد اتوبوس شد و همانطور که بر روی صندلی کناری زن مسن می نشست با کیف بزرگش به او ضربه ای وارد کرد..
پس از کمی مکث زن اخمو که دید زن مسن ساکت مانده از او پرسید : چرا اعتراضی نکردی ؟
زن مسن لبخندی زد و گفت : چون در ایستگاه بعدی پیاده می شوم ..
+ نوشته شده در ۱۴۰۲/۰۶/۰۱ ساعت توسط Ali Alishaei
|
برترین و جامعترین آرشیو داستانهای کوتاه ایرانی و خارجی * گردآوری شده به مدت 12سال*